آوای بهشت

بسم الله الرحمن الرحیم ...
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ...

از دور که می رسید آوای بهشت
ما را به جنون کشید آوای بهشت
تا قرب الی الحسین ( ع ) ما را برسان
ای زمزمه ی شهید... آوای بهشت
شاعر:مصطفی عمانیان

آوای بهشت همیشه و همه جا طنین انداز است ... فقط کاش گوش ِ دلمان گرفته نباشد ...

هرگونه کپی برداری با ذکر صلواتی برای تعجیل مولا صاحب الزمان بلا مانع است .
فقط ترجیحا مطالبی که از سایر منابع اتخاذ شده با ذکر منبع اصلی استفاده شود ...
یا علی مدد ...

نویسندگان

۱۱ مطلب در آذر ۱۳۹۲ ثبت شده است

آقا!سلام...

ارباب!سلام...

دلم هنوز هم در حسرت دیدار توست.ولی باز هم این بار بزرگیت را به رخم کشیدی.

هزار بار آرزو کردم که غلامت باشم،خاک پاکت را سرمه ی چشمانم کنم!

عطر کربلایت را ضماد زخم های انتظار وصالت کنم!

هر روز صبح چشمانم را به دیدن گنبدت منور کنم!

هان! که تو بهترین اربابی ...آری ،باز هم قرعه ی کار به نام من دیوانه زدند؛ ولی...

اربابمآقایم این بار قول می دهم امانت دار خوبی باشم …

            همین ابری که از آسمان خوابگهت تحفه ای برایم شد؛

            گوشه ی این قبر شش گوشه برایم دنیاییست...

            این سنگ ،گوشه ی چشم ارباب است به بنده اش...

                 برایم عالم ست...!

                     من؛حقیر، من؛ فقیر ،ولی تو...

                                       ارباب عظیم ؛ارباب کریم...!

بخشیدی به من گوشه ای از آن قبر شش گوشه ای را که گر چه رسیدن به آن روحم را نوازش میکند و چشمانم را بارانی ؛

ولی بازهم  بار حسرت سر گذاشتن و گریستن بر رویش راباید به دوش میکشیدم،ولی حالا...حالا...

                       در دستانم است...

                             می بویمش...

                                  می بوسمش...

                                       سرمه ی چشمانم می کنم و می گریم...

                                          می گریم...

                  بر سکوی پرواز دستانم می گیرم و

                                      عطر کربلایت را به جان می کشم...!

                                                                                           یا حسین...


۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۲ ، ۲۳:۲۱
یسنا

دهکده جهانی واقعیت پیدا کرده است، چه بخواهیم و چه نخواهیم، و ماهواره ها مرزهای جغرافیایی را انکار کرده اند.

این همان دهکده ای  است که مردمانش « در انتظار گودو » هستند.

این همان دهکده ای است که در آن مردمان را به یک صورتِ واحد قالب می زنند و هیچ کس نمی تواند از قبول مقتضیات تمدن تکنولوژیک سر باز زند.

این همان دهکده ای است که بر سر ساکنانش آنتن هایی روییده است که یکصد و پنجاه کانال ماهواره ها را مستقیماً دریافت می کنند.

این همان دهکده ای است که در آن روبوت ها عاشق یکدیگر می شوند.

این همان دهکده ای است که در آن «بَت من» و «ژوکر» با هم مبارزه می کنند.

اما عجیب اینجاست که باز هم این همان دهکده ای است که در زیر آسمانش بسیجیان در رَمل های فکه زیسته اند...

همان دهکده جهانی که در نیمه شب هایش ماه، هم بر کازینوهای « لاس وِگاس » تابیده است...

و هم بر حسینیه « دوکوهه » و گورهایی که در آن بسیجیان از خوف خدا و عشق او می گریسته اند. دنیای عجیبی است، نه؟


منبع:کتاب رستاخیز جان شهید آوینی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۲ ، ۲۲:۵۵
یسنا


همه نزدیکان عباس را می شناختم. فامیل خودم هم بودند، اما او آن زمان با سن کمش کارهایی می کرد که از آدم بزرگ های فامیل هم ندیده بودم. صبح هایی زودتر می رفته از دیوار مدرسه می پریده پایین حیاط مدرسه را جارو می کرده تا مدیر مدرسه بهانه ای برای اخراج سرایدار که کمردرد داشته، نداشته باشد.


(بابایی به روایت همسر شهید)

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۲ ، ۱۱:۳۵
ن. ع
۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۲ ، ۲۲:۲۷
ن. ع
آیت الله قاضی (ره):

از اینجا تا بهشت یک قدم است.قدم اول را بگذارید روی هوای نفس،قدم دومی در بهشت است...


۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۲ ، ۱۶:۳۵
یسنا

سر قبر نشسته بودم …

باران می آمد. روی سنگ قبر نوشته بود: شهید مصطفی احمدی روشن ….
از خواب پریدم.
مصطفی ازم خواستگاری کرده بود، ولی هنوز عقد نکرده بودیم.
بعد از ازدواج خوابم را برایش تعریف کردم.
زد به خنده و شوخی گفت : بادمجون بم آفت نداره…
ولی یه بار خیلی جدی ازش پرسیدم که :کی شهید می شی مصطفی؟ مکث نکرد، گفت : سی-سالگی …
باران می بارید شبی که خاکش می کردیم…


http://media.isna.ir/content/DSC_9430.jpg/4


منبع : +

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۲ ، ۲۱:۵۰
ن. ع

اخلاقم طوری بود که اگه میدیدم کسی خلاف شرع میگه باهاش جرو بحث می کردم

یه روز محمد ابراهیم بهم گفت: باید با منطق حرف بزنی...

گفتم: ولی آدم رو مسخره می کنن

گفت: می دونی ما در قبال تمام کسانی که راه کج می روند ، مسئولیم؟

حق نداریم باهاشون تند برخورد کنیم ، از کجا معلوم توی انحراف اینها نقش نداشته باشیم؟

بهش گفتم: آخه تو کجایی که مقصر باشی؟

گفت: چه فرقی می کنه؟ من ِ نوعی برخورد نادرستم ... کوتاهیام ... سهل انگاری ام ...

همه ی اینها باعث انحراف میشه ...


                                                                           خاطره ای از زندگی سردار شهید محمد ابراهیم همت

                                                                             راوی: همسر شهید

                                            
۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۲ ، ۱۷:۵۳
یسنا

«کلنل باکستر» فرمانده پایگاه هوایی آمریکا داشت از مهمونی بر می‌گشت همسرش هم همراهش بود، یک نفر که دور زمین چمن پایگاه می‌دوید، توجهشون رو جلب کرد، ساعت دو نیمه شب بود.

رفتند جلو دیدن خلبان عباس بابایی است، باکستر عباس رو صدا زد و علت این کار را ازش پرسید. عباس در جواب گفت: «مسائلی در اطرافم می‌گذرد که گاهی موجب می‌شود شیطان با وسوسه‌هایش مرا به گناه بکشاند. در دین ما توصیه شده که در چنین مواقعی بدویم یا دوش آب سرد بگیریم.»

فردای آن روز در بولتن خبری پایگاه هوایی «ریس» این مطلب توجه همه را به خود جلب کرد: «دانشجو بابایی ساعت ۲ بعد از نیمه شب می‌دود تا شیطان را از خودش دور کند.»

افسران - «می‌دوم تا گناه نکنم»


برداشتی از کتاب «پرواز تا بی نهایت»

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۲ ، ۱۰:۲۹
ن. ع

شهید آقاجانی در جاده خمپاره خورد و سرش قطع شد.

دیدند سر بریده لبهایش تکان می خورد و « یا حسین » می گوید.

بعد از شهادت کوله پشتی اش را باز کردند ، در برگه ای نوشته بود:

1- خدایا ! امام حسین علیه السلام با لب تشنه شهید شد ، من هم می خواهم تشنه شهید شوم (وقتی او شهید شد،تانکرهای آب خالی بوده و فرمانده برای رزمنده ها تقاضای آب کرده بود)

2- اربابم با سر بریده شهید شده و سرش را از پشت بریده اند ، من هم می خواهم از پشت سرم بریده شود (نقل کردند که خمپاره از پشت سر به شهید خورده است)

3 -سر بریده ی مولایم امام حسین علیه السلام بالای نی قرآن می خواند ، من سرّش را نمی دانم ، ولی می خواهم با سر بریده « یا حسین » بگویم





منبع : فتیان

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۲ ، ۲۲:۰۷
ن. ع

می گویند سیاهی چادرم ، چشم را می زند . چشم آدم های حریص و هرزه را ،

 چشم را که هیچ ؛ خبر ندارند دل را هم می زند ! دل آدم های مریض و بیماردل را ...

 از شما چه پنهان چادرم دست و پاگیر هم هست ؛ دست و پای بی بند و باری را می گیرد !!

 چادر برای کسانیست که نمی خواهند عزت آخرتشان را به بهای ناچیز لبخند های هرزه بفروشند . 

*** چادر سند بندگی و عبودیتم را امضاء می کند ***


افسران - ( -------->>>> پاداش جوان پاکدامن


منبع : ؟؟

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۲ ، ۱۰:۰۳
ن. ع

مردم کجا مى‏روید ؟

چرا از حق منحرف مى‏شوید ؟

پرچم‏هاى حق بر و نشانه‏ هاى آن آشکار است...

با اینکه چراغهاى هدایت روشنگر راهند، چون گمراهان به کجا مى‏روید؟

چرا سرگردانید در حالى که عترت پیامبر شما در میان شماست...

آنها زمامداران حق و یقینند، پیشوایان دین، و زبان‏ هاى راستى و راستگویانند...

پس باید در بهترین منازل قرآن جایشان دهید و همانند تشنگانى که به سوى آب شتابانند، به سویشان هجوم ببرید....

اى مردم این حقیقت را از خاتم پیامبران بیاموزید که فرمود: هر که از ما مى‏میرد، در حقیقت نمرده است و چیزى از ما کهنه نمى‏شود. پس آنچه نمى‏دانید، نگویید، زیرا بسیارى از حقایق در امورى است که نا آگاهانه انکار مى‏کنید...



 

                                                                                                                        خطبه 87 نهج البلاغه

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۲ ، ۲۳:۴۲
یسنا