خدایا ....
تو پوچی لذات زودگذر را عیان نمودی،
تو ناپایداری روزگار را نشان دادی....
لذت مبارزه را چشاندی...
ارزش شهادت را آموختی....
راه محبین علی روشن است
راه حسین و زینبی بودن است
هر که پی حضرت حق می رود
رخت جهادش همه جا بر تن است
رزم فقط رزم به شمشیر نیست
گاه تفکر به قلم بردن است
کشته شدن در ره عشق ولی
معنی رفتنش این بود لیاقت
دارد
زیر پرونده اش امضای شهادت دارد...
شادی روح این شهید عزیز و همه شهدای هسته ای صلوات...
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
از یُمن توست "سامره" شد "سُرّ مَن رَءآه"
سرداب سامــــرای تو "باب الاجابت" است
انــــــــــــــگار غربت تو به پایان نمی رسد
سوغات سامرای تو تربت نه، غربت است...
مرد گفت: «سفر سختی بود. یک ماه طول کشید».
امام رضا علیه السلام فرمودند: «خوش آمدی!»
ـ «ببخشید که دیروقت رسیدم. بی پناه بودن مرا مجبورکرد که در این وقت شب، مزاحم شما شوم».
امام لبخندی زدند و فرمودند: «با ما تعارف نکن! ما خانواده ای میهماندوست هستیم».
در این هنگام روغن چراغ گردسوز فرونشست و شعله اش آرام آرام کم نور شد. میهمان دست برد تا روغن در چراغ بریزد، اما امام دست او را آرام برگرداندند و خود، مخزن چراغ را پر کردند. مرد گفت: «شرمنده ام! کاش اینقدر شما را به زحمت نمی انداختم».
امام در حالی که با تکه پارچه ای، روغن را از دست مبارکشان پاک میکردند، فرمودند: «ما خانواده ای نیستیم که میهمان را به زحمت بیندازیم».
نقل از کتاب "دیوان خدا" نوشته ی نعیمه دوستدار
هرجا سوال شد که دلت درکجا خوش است
بی اختیار بر دهنم مشهدالرضاست
من ماندهام نماز شکسته برای چیست
وقتی حقیقتا وطنم مشهدالرضاست
+ مدینه شد ز داغ مصطفى بیت الحزن امشب
فضاى عالم هستى بود غرق محن امشب
مکن اى آسمان روشن چراغ ماه را کز کین
چراغ لاله شد خاموش در صحن چمن امشب
+ گمان مبر که حسن(ع) بی ضریح و بی حرم است
کریم آل عبا هر چه هست،می بخشد ...
مرتضی حیدری
پس از حمد و ستایش پروردگار..
اى مردم من بودم که چشم فتنه را کندم،
و جز من هیچ کس جرأت چنین کارى را نداشت،
آنگاه که امواج سیاهى ها بالا گرفت و به آخرین درجه شدّت خود رسید.
پس از من بپرسید پیش از آن که مرا نیابید.
این حوادث هنگامى رخ نشان مى دهد که جنگ در میان شما طولانى شود،
و دنیا
چنان بر شما تنگ گردد که ایّام بلا را طولانى پندارید،
تا روزى که خداوند
پرچم فتح و پیروزى را براى باقى مانده نیکان شما به اهتزاز در آورد (زمان
ظهور حضرت حجّت عجل اللّه تعالى فرجه الشریف)
فتنه ها آنگاه که روى آورند
با حق شباهت دارند،
و چون پشت کنند حقیقت چنانکه هست، نشان داده مى شود،
فتنه ها چون مى آیند شناخته نمى شوند،و چون مى گذرند، شناخته مىشوند
فتنه ها چون گرد بادها مى چرخند، از همه جا عبور مى کنند، در بعضى از
شهرها حادثه مى آفرینند و از برخى شهرها مى گذرند...
با وضو بودن اثر دارد .
یعنی وقتی وضو گرفتید و نشستید ، یک نورانیتی هست که خودت نمی بینی ، من هم نمی بینم .
اما آنهائی که چشمشان باز است می بینند .
وضو نداشته باشید یک گرد و غبار اطرافتان دور می زند من نمی بینم . آنهائی که می بینند ، می فهمند و می گویند ...
آیت الله ناصری
آقا!سلام...
ارباب!سلام...
دلم هنوز هم در حسرت دیدار توست.ولی باز هم این بار بزرگیت را به رخم کشیدی.
هزار بار آرزو کردم که غلامت باشم،خاک پاکت را سرمه ی چشمانم کنم!
عطر کربلایت را ضماد زخم های انتظار وصالت کنم!
هر روز صبح چشمانم را به دیدن گنبدت منور کنم!
هان! که تو بهترین اربابی ...آری ،باز هم قرعه ی کار به نام من دیوانه زدند؛ ولی...
اربابم…آقایم این بار قول می دهم امانت دار خوبی باشم …
همین ابری که از آسمان خوابگهت تحفه ای برایم شد؛
گوشه ی این قبر شش گوشه برایم دنیاییست...
این سنگ ،گوشه ی چشم ارباب است به بنده اش...
برایم عالم ست...!
من؛حقیر، من؛ فقیر ،ولی تو...
ارباب عظیم ؛ارباب کریم...!
بخشیدی به من گوشه ای از آن قبر شش گوشه ای را که گر چه رسیدن به آن روحم را نوازش میکند و چشمانم را بارانی ؛
ولی بازهم بار حسرت سر گذاشتن و گریستن بر رویش راباید به دوش میکشیدم،ولی حالا...حالا...
در دستانم است...
می بویمش...
می بوسمش...
سرمه ی چشمانم می کنم و می گریم...
می گریم...
بر سکوی پرواز دستانم می گیرم و
عطر کربلایت را به جان می کشم...!
یا حسین...دهکده جهانی واقعیت پیدا کرده است، چه بخواهیم و چه
نخواهیم، و ماهواره ها مرزهای جغرافیایی را انکار کرده اند.
این همان
دهکده ای است که مردمانش « در انتظار گودو » هستند.
این همان دهکده ای است که در آن مردمان را به یک صورتِ واحد قالب می زنند و هیچ کس نمی تواند از قبول مقتضیات تمدن تکنولوژیک سر باز زند.
این همان دهکده ای است که بر سر
ساکنانش آنتن هایی روییده است که یکصد و پنجاه کانال ماهواره ها را
مستقیماً دریافت می کنند.
این همان دهکده ای است که در آن روبوت ها عاشق
یکدیگر می شوند.
این همان دهکده ای است که در
آن «بَت من» و «ژوکر» با هم مبارزه می کنند.
اما عجیب اینجاست که باز هم
این همان دهکده ای است که در زیر آسمانش بسیجیان در رَمل های فکه زیسته
اند...
همان دهکده جهانی که در نیمه شب هایش ماه، هم بر کازینوهای « لاس
وِگاس » تابیده است...
و هم بر حسینیه « دوکوهه » و گورهایی که در آن بسیجیان
از خوف خدا و عشق او می گریسته اند. دنیای عجیبی است، نه؟
منبع:کتاب رستاخیز جان شهید آوینی
همه
نزدیکان عباس را می شناختم. فامیل خودم هم بودند، اما او آن زمان با سن
کمش کارهایی می کرد که از آدم بزرگ های فامیل هم ندیده بودم. صبح هایی زودتر می رفته از دیوار مدرسه می پریده پایین حیاط مدرسه را جارو می کرده تا مدیر مدرسه بهانه ای برای اخراج سرایدار که کمردرد داشته، نداشته باشد.
(بابایی به روایت همسر شهید)
سر قبر نشسته بودم …
باران می آمد. روی سنگ قبر نوشته بود: شهید مصطفی احمدی روشن ….
از خواب پریدم.
مصطفی ازم خواستگاری کرده بود، ولی هنوز عقد نکرده بودیم.
بعد از ازدواج خوابم را برایش تعریف کردم.
زد به خنده و شوخی گفت : بادمجون بم آفت نداره…
ولی یه بار خیلی جدی ازش پرسیدم که :کی شهید می شی مصطفی؟ مکث نکرد، گفت : سی-سالگی …
باران می بارید شبی که خاکش می کردیم…
منبع : +
اخلاقم طوری بود که اگه میدیدم کسی خلاف شرع میگه باهاش جرو بحث می کردم
یه روز محمد ابراهیم بهم گفت: باید با منطق حرف بزنی...
گفتم: ولی آدم رو مسخره می کنن
گفت: می دونی ما در قبال تمام کسانی که راه کج می روند ، مسئولیم؟
حق نداریم باهاشون تند برخورد کنیم ، از کجا معلوم توی انحراف اینها نقش نداشته باشیم؟
بهش گفتم: آخه تو کجایی که مقصر باشی؟
گفت: چه فرقی می کنه؟ من ِ نوعی برخورد نادرستم ... کوتاهیام ... سهل انگاری ام ...
همه ی اینها باعث انحراف میشه ...
خاطره ای از زندگی سردار شهید محمد ابراهیم همت
راوی: همسر شهید
«کلنل باکستر» فرمانده پایگاه هوایی آمریکا داشت از مهمونی بر میگشت همسرش
هم همراهش بود، یک نفر که دور زمین چمن پایگاه میدوید، توجهشون رو جلب
کرد، ساعت دو نیمه شب بود.
رفتند جلو دیدن خلبان عباس بابایی است، باکستر عباس رو صدا زد و علت این
کار را ازش پرسید. عباس در جواب گفت: «مسائلی در اطرافم میگذرد که گاهی
موجب میشود شیطان با وسوسههایش مرا به گناه بکشاند. در دین ما توصیه شده
که در چنین مواقعی بدویم یا دوش آب سرد بگیریم.»
فردای آن روز در بولتن خبری پایگاه هوایی «ریس» این مطلب توجه همه را به
خود جلب کرد: «دانشجو بابایی ساعت ۲ بعد از نیمه شب میدود تا شیطان را از
خودش دور کند.»
برداشتی از کتاب «پرواز تا بی نهایت»
شهید آقاجانی در جاده خمپاره خورد و سرش قطع شد.
دیدند سر بریده لبهایش تکان می خورد و « یا حسین » می گوید.
بعد از شهادت کوله پشتی اش را باز کردند ، در برگه ای نوشته بود:
1- خدایا ! امام حسین علیه السلام با لب تشنه شهید شد ، من هم می خواهم تشنه شهید شوم (وقتی او شهید شد،تانکرهای آب خالی بوده و فرمانده برای رزمنده ها تقاضای آب کرده بود)
2- اربابم با سر بریده شهید شده و سرش را از پشت بریده اند ، من هم می خواهم از پشت سرم بریده شود (نقل کردند که خمپاره از پشت سر به شهید خورده است)
3 -سر بریده ی مولایم امام حسین علیه السلام بالای نی قرآن می خواند ، من سرّش را نمی دانم ، ولی می خواهم با سر بریده « یا حسین » بگویم
منبع : فتیان
می گویند سیاهی چادرم ، چشم را می زند . چشم آدم های حریص و هرزه را ،
چشم را که هیچ ؛ خبر ندارند دل را هم می زند ! دل آدم های مریض و بیماردل را ...
از شما چه پنهان چادرم دست و پاگیر هم هست ؛ دست و پای بی بند و باری را می گیرد !!
چادر برای کسانیست که نمی خواهند عزت آخرتشان را به بهای ناچیز لبخند های هرزه بفروشند .
*** چادر سند بندگی و عبودیتم را امضاء می کند ***
منبع : ؟؟
مردم کجا مىروید ؟
چرا از حق منحرف مىشوید ؟
پرچمهاى حق بر و نشانه هاى آن آشکار است...
با اینکه چراغهاى هدایت روشنگر راهند، چون گمراهان به کجا مىروید؟
چرا سرگردانید در حالى که عترت پیامبر شما در میان شماست...
آنها زمامداران حق و یقینند، پیشوایان دین، و زبان هاى راستى و راستگویانند...
پس باید در بهترین منازل قرآن جایشان دهید و همانند تشنگانى که به سوى آب شتابانند، به سویشان هجوم ببرید....
اى مردم این حقیقت را از خاتم پیامبران بیاموزید که فرمود: هر که از ما مىمیرد، در حقیقت نمرده است و چیزى از ما کهنه نمىشود. پس آنچه نمىدانید، نگویید، زیرا بسیارى از حقایق در امورى است که نا آگاهانه انکار مىکنید...
خطبه 87 نهج البلاغه
اینها دوست داشتنی نیستند....
"از توصیه های مرحوم شیخ رجبعلی خیاط"
آقایم ح س ی ن می خواهد تو را ببیند زهیر
برای همه دعوتنامه می فرستی
برای هرکه ذره امیدی در او باشد
می خواهی همه رو از بوی سیب نصیب دهی
می خواهی همه را برسانی به آنچه ملائک نمیدانستند و فقط خدا می دانست
اما
اما جواب ها به دعوت تو...
آه از آن همه دعوت نامه
فقط 72 جواب بلی بود
***
ح س ی ن
نمی خواهم جوابم به تو "نه" باشد
ح س ی ن
ا ر ب ا ب
نپسند! نگذار
جوابم به دعوت تو " نه " باشد...
منبع:وبلاگ امام حسین(علیه السلام)
آدم "بعضی" نگوید میرود جهنم!
مثلا
بگوید تمام بقال ها متقلب هستتند، تمام کارمند ها چنین هستند، روز قیامت
یک بقال خوب جلوی آدم را میگیرد، چند تا کارمند خوب جلوی آدم را میگیرند،
میگویند ما اینطور نبودیم چرا گفتی!
اگر بگوییم بعضی راحت میشویم، بگوییم بعضی بقال ها، بعضی کارمند ها.
استاد فاطمی نیا
یکى از طلبههاى حوزه با عظمت نجف از نظر معیشت در تنگنا و دشوارى غیر قابل تحملّى بود. روزى از روى شکایت و فشار روحى کنار ضریح مطهّر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)عرضه مىدارد: شما این لوسترهاى قیمتى و قندیلهاى بى بدیل را به چه سبب در حرم خود گذاردهاید در حالى که من براى اداره امور معیشتم در تنگناى شدیدى هستم؟!
با وضو بودن اثر دارد یعنی وقتی وضو
گرفتید و نشستید یک نورانیتی هست که خودت نمی بینی من هم نمی بینم اما
آنهائی که چشمشان باز است می بینند وضو نداشته باشید یک گرد و غبار
اطرافتان دور می زند من نمی بینم آنهائی که می بینند می فهمند و می گویند
آقا اگر جنابت باشد خوب ظلمت می شود و بوی تعفنش مثل این ماشینهائی می شود
که چاه ها را خالی می کند همان بو را می دهد
آیت اللـه محمدباقر ناصری دولت آبادی حفظ اللـه
حکمت باران در این ایام می دانی که چیست؟!
آب و جارو میشود بهر محرم کوچه ها...
از شماست که برماست …
اگر با چشم دل به آنچه که از بهشت براى تو وصف کرده اند بنگرى،
از آنچه در
دنیاست دل مى کنى،
هر چند شگفتى آور و زیبا باشد،
و از خواهش هاى نفسانى و خوشى هاى زندگانى و منظره هاى آراسته و زیباى آن کناره مى گیرى،
و
اگر فکرت را به درختان بهشتى مشغول دارىکه
شاخه هایشان همواره به هم مى
خورند،
و ریشه هاى آن در توده هاى مشک پنهان،
و در ساحل جویباران بهشت
قرار گرفته آبیارى مى گردند،
و خوشه هایى از لؤلؤ آب دار به شاخه هاى
کوچک و بزرگ درختان آویخته،
و میوه هاى گوناگونى که از درون غلاف ها و پوشش ها سر بیرون کرده اند، سرگردان و حیرت زده مى گردى...
شاخه هاى پر میوه بهشت که بدون زحمتى خم شده در دسترس قرار گیرند، تا چیننده آن هر گاه که خواهد بر چیند،
مهمانداران بهشت گرد ساکنان آن و پیرامون کاخ هایشان در
گردشند و آنان را با عسل هاى پاکیزه و شرابهاى گوارا پذیرایى کنند...
آنها کسانى هستند که همواره از کرامت الهى بهره مند تا آنگاه که در سراى ثابت خویش فرود آیند
و از نقل و انتقال سفرها آسوده گردند...
اى شنونده اگر دل خود
را به منظره هاى زیبایى که در بهشت به آن میرسى مشغول دارى، روح تو با
اشتیاق فراوان به آن سامان پرواز خواهد کرد، و از این مجلس من ،با شتاب به
همسایگى اهل قبور خواهى شتافت...
خداوند با لطف خود من و شما را از کسانى
قرار دهد که با دل و جان براى رسیدن به جایگاه نیکان تلاش میکنند.
کاشکی آمده بودی و زمین سرد نبود
این همه روی زمین آدم نامرد نبود
خسته ام ! مهدیِ من ! حال مرا می فهمی؟
حال من را که نصیبم به جز از درد نبود
تو بهاری و اگر آمده بودی، گلها
دلشان منتظر حادثه ای زرد نبود
تو اگر آمده بودی همه انسان بودیم
نفس مان این همه هرجایی و ولگرد نبود
هیچ کس اهل ریا کاری و تزویر و فریب
هیچ کس مدعی آنچه نمی کرد نبود
ندبه ها و فرج و العجل و عهد...چه سود؟
کاش این شهر پر از آدم بی درد نبود ...
((وحیده افضلی ))
دشمن ترین آفریده ها نزد خدا دو نفرند:
مردى که خدا او را به حال خود
گذاشته،
و از راه راست دور افتاده است،
دل او شیفته بدعت است و مردم را گمراه کرده، به فتنه انگیزى مى کشاند
و راه رستگارى گذشتگان را گم کرده و
طرفداران خود و آیندگان را گمراه ساخته است.
بار گناه دیگران را بر دوش
کشیده و گرفتار زشتى هاى خود نیز میباشد.
و مردى که مجهولاتى به هم بافته،
و در میان انسانهاى نادان امّت، جایگاهى پیدا کرده است،
در تاریکى هاى فتنه فرو رفته، و از مشاهده صلح و صفا کور است.
آدم نماها او را عالم
نامیدند که نیست،
چیزى را بسیار جمع آورى مى کند که اندک آن به از بسیار است،
تا آن که از آب گندیده سیراب شود، و دانش و اطّلاعات بیهوده فراهم
آورد....
هرکس به چیزى عشق ناروا ورزد
نابینایش
مى کند،
و قلبش را بیمار کرده،
با چشمى بیمار مى نگرد،
و با گوشى بیمار مى شنود.
خواهش هاى نفس پرده عقلش را دریده،
دوستى دنیا دلش را میرانده است
، شیفته بى اختیار دنیا و برده آن است
و برده کسانى است که چیزى از دنیا در دست دارند.
دنیا به هر طرف برگردد او نیز بر مى گردد،
و هرچه هشدارش دهند از خدا نمى ترسد.
از هیچ پند دهنده اى شنوایى ندارد،
با
اینکه گرفتار آمدگان دنیا را مى نگرد که راه پس و پیش ندارندو در چنگال
مرگ اسیرند.
مى بیند که آنها بلاهایى را که انتظار آن را نداشتند بر سرشان
فرود آمد
و دنیایى را که جاویدان مى پنداشتند از آنها جدا شده و
به آنچه در آخرت وعده داده شده بودند خواهند رسید،
و آنچه بر آنان فرود آید وصف ناشدنى است...
خطبه 109نهج البلاغه معروف به خطبه الزهرا
اِنَّ لِرَبَّکُم فی ایامِ دَهرِکُم نَفْحاتٌ فَتَعرَّضُوا لَها لَعَلًّهُ اَنْ یصیبَکُم نَفْحٌَة مِنْها فَلا تَشْقَونَ بَعْدَها ابداً
یقینا در طول زندگی شما نسیم های از سوی پرودگار شما می وزد خود را در معرض آنها قرار دهید، باشد که چنین نسیمی سبب شود که برای همیشه از بدبختی ها دور بمانید.
جامع الصغیر سیوطی ج١ ص۹۵
امشب شب دحو الارض است که خداوند از محل کعبه زمین را شروع به خشکاند از آبها نمود و فرمود *وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذَٰلِکَ دَحَاهَا
و زمین را بعد از آن گسترش داد*،
سوره نازعات آیه ۳۰
روز دحوالارض از جمله چهار روز ِ سال است که روزه ی آن ثواب زیادی دارد ... و ثواب ِ آن برابر ِ کفاره ی گناهان هفتاد سال و نیز روزه ی هفتاد سال است ....
+ برای اطلاع بیشتر از اعمال این روز :
http://www.erfan.ir/farsi/mafatih154
+ التماس دعا
هر آنچه آن یار گوید همان را با جان و دل خواهم ، چو ره بر باشد،ره گم نشود...
حضرت آیتا… حسنزاده آملی، جلوی حضرت آقا دو زانو نشسته و ایشان را مولا
خطاب میکنند.
آقا ناراحت شده و به علامه میفرمایند این کار را نکنید!
علامه حسنزاده میفرمایند: اگر یک مکروه از شما سراغ داشتم این کار را
نمیکردم.
ایشان در جای دیگر فرمودهاند: گوشتان به دهان رهبر باشد. چون ایشان گوششان به دهان حجتبنالحسن(عج) است.
این جملات وقتی بیشتر معنا
پیدا میکند که بدانیم صاحب تفسیر المیزان، علامه عارف آیتا…طباطبایی
درباره شاگردش علامه حسنزاده فرمودهاند: حسنزاده را کسی نشناخت جز امام
زمان(عج). راهی که حسنزاده در پیش دارد، خاک آن توتیای چشم طباطبایی.
آیتا… حسنزاده آملی میفرمایند: رهبر عظیمالشأنتان را دوست بدارید،
عالمی، رهبری، موحدی، سیاسی، دینداری، انسانی، ربانی، پاک منزه، کسی که
دنیا شکارش نکرده، قدر این نعمت عظما را که خدا به شما عطا فرموده، قدر این
رهبر ولی وفی الهی را بدانید، مبادا این جمعیت ما را، مبادا این کشور ما
را، مبادا این کشور علوی را، این نعمت ولایت را از دست شما بگیرند.
خدایا
به حق پیامبر و آل پیامبر سایه این بزرگمرد، این رهبر اصیل اسلامی حضرت
آیتا… معظم خامنهای عزیز را مستدام بدار...
جمعه یعنی یک غروب وعده دار
وعده ترمیم قلب یاس زار
جمعه یعنی مادر چشم انتظار
درهوای دیدن روی نگار
جمعه یعنی یه سماء دلواپسی
می شود مولا به داد ما رسی . . .؟
یک چشم زدن غافل از آن شاه نباشید
شاید که نگاهی کند، آگاه نباشید
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم کن لولیک الحجةابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل الساعة ولیا وحافظا وقائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه أرضک طوعا وتمتعه فیها طویلا.
برحمتک یا ارحم الراحمین .
+ اللهم عجل لولیک الغریب الفرج ....